مجموعه نشستهایِ شناخت حوزه تمدن ایرانی | نشست سوم: «پیوندهای تاریخی ـ فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان»
مجموعه نشستهایِ
شناخت حوزه تمدن ایرانی
نشست سوم:
پیوندهای تاریخی ـ فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان
با سخنرانی:
دکتر احمد کاظمی
نویسنده، پژوهشگر، استادیار حقوق بينالملل و کارشناس حوزه قفقاز
▪️جمعه، هیجدهم مهرماه، ساعت ۱۷.۴۵
▪️دفتر حزب مهستان؛
با همکاری:
گروه تاریخ انجمن افراز،
انجمن همگرایی مواریث تمدن ایرانی،
انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا،
بنیاد مطالعات قفقاز،
انجمن ایرانشناسان
و
گروه فرهنگی ایرانشهر
علیرضا افشاری، دبیر نشست:
این سومین نشست از سلسله نشستهای شناخت حوزه تمدن ایرانی است. این نشستها به قصد آشنایی بیشتر ما با این حوزه و کشورهای این حوزه شکل گرفته. خود ما در مدرسه که آموزش دیدیم، ذهنیت ما این بود که همین ایران سیاسی که داریم، همین ایران هست؛ در حالی که وقتی با تاریخ و با تاریخ ایران آشنا بشویم، میبینیم که این یک ایران کوچک شده است و به ویژه این که با کشورهای همسایه ایران که همه تاریخ تأسیسشان به همین حدود ۱۰۰ سال گذشته برمیگردد، همه بخشهایی از این مجموعه بودند و یک تاریخ و فرهنگ مشترک قدیمی داریم. حالا طبیعتاً ایمن که نام ایران روی این حوزه هست، یک حساسیت هایی روی این نام هست و بدآموزیهایی در طی این سالها در نظامهای آموزشی کشورهای مختلف شده که به ویژه تحت سلطه بودند؛ حالا چه از طریق انگلستان و چه از طریق روسیه؛ ولی این شناخت ما باعث میشود بتوانیم پیوندهای فرهنگی مان را زنده کنیم و بتوانیم برویم به سمت اینکه بتوانیم این حوزه فرهنگی را دوباره به همدیگر متصل بکنیم؛ چیزی است که به ویژه در جهان امروز، حتی اگر ضرورتهای فرهنگی و هویتیاش را هم نگاه نکنیم، از نظر اقتصادی با توجه به اتحادیههایی که دارد شکل میگیرد، یک ضرورت است. از سوی دیگر افزون بر آن که از نظر اقتصادی ما میتوانیم این گونه، با به اشتراک گذاشتن امکاناتمان یک توانمندی را برای رقابت در سطح جهانی به وجود بیاوریم، خیلی از مشکلات درون این حوزه هم حل میشود. حالا درباره این هم میشود صحبت کرد و گفتگو کرد که مثلاً این موضوعات مربوط به بحثهای هویتی، بحثهای ثبت میراث فرهنگی که به ویژه در حوزه خودم که فعال میراث فرهنگی هستم، خیلی نمود دارد که اختلافاتی که در این حوزه وجود میآید یا این مباحث مرتبط با قومگرایی که طبیعتاً اقوامی که خارج از ایران کشور ملی تشکیل دادند، یک جداییخواهیهایی به وجود میآید. وقتی ما یک نگاه کلان داشته باشیم، کل این حوزه بتواند به یک سقف تمدنی برسد، به سقف اتحادیهای برسد، خوب خیلی از این مشکلات و رقابتها را میتواند به یک فرصت تبدیل کند و اینها در کنار هم بتواند مولد امکانات بسیار بیشتر و بهتری برای توسعه کشور باشد.
نشست امروز ما درباره جمهوری آذربایجان است. جمهوری آذربایجان از آن دسته کشورهایی است که تقریباً میشود گفت که در قلب این حوزه تمدنی بوده؛ یعنی یک سری کشورها هستند که شاید یک مقدار بیرونیتر باشند و در دورههایی از ایران زمین جدا شدند، به ویژه دوره جنگهای ایران و روم؛ مثلاً شاید ارمنستان بارها از دست مدیریت ایرانی خارج شد یا سوریه یا آسورستان. ولی جمهوری آذربایجان آن قدر نزدیک بوده که حتی تا این اواخر که از ایران جدا شده، نام و هویتی غیر از ایران نداشته، ولی از سوی دیگر در این روند جدایی در این صد سال اخیر و بهویژه بعد از استقلال رسمیاش در سی و چند سال اخیر شاید به حساب آن پیشینه امپراتوری تزاری و بعداً امپراتوری بلشویکی، نگاههای ضد ایرانی در آنجا رشد کرده و بهویژه رقابتهای درون تمدنی هم که بین ما و ترکیه وجود دارد، باعث شده که آسیب از این منطقه خیلی بیشتر باشد تا فرصت و امکان بهره بردن بهتر از این فرصتها.
برای این نشست در خدمت دکتر احمد کاظمی هستیم، استاد دانشگاه تهران که در همین حوزه کار میکنند. آقای دکتر در خدمتیم.
دکتر احمد کاظمی:
به نام خدا. عرض سلام و درود به حاضران در این مجلس و همه مخاطبانی که از طریق فضای مجازی یا در قالب ویدئوهایی که بعداً منتشر خواهد شد، مخاطب این سخنرانی هستند. آرزوی سلامتی و سرافرازی و سربلندی دارم برای همه ایرانیان سرافراز در کشور و خارج از کشور. موضوع را اشاره کردند؛ بحث «ایران فرهنگی و تمدنی» و مشخصاً «موضوع پیوندهای تاریخی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان» که موضوع بسیار مهمی است و ورود فرهنگی و نگاه تمدنی به موضوع با توجه به این که امروزه بیشترین مناقشه ما هم در همین حوزه است، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
من در همان چارچوبی که میشود از ایران فرهنگی و تمدنی مد نظر داشت، مباحثم را مطرح میکنم. وقتی صحبت از پیوندهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی بین ایران و جمهوری آذربایجان مطرح میشود، معتقدم که شاید این لفظ با نگاه دقیق تر لفظ درستی نباشد، چرا که اساساً ما در این حوزه با یکپارچگی تمدنی روبه روییم. و فراتر از پیوندهایی که میشود مطرح کرد، ما با جمهوری آذربایجان با یکپارچگی فرهنگی، تمدنی و تاریخی مواجهیم.
عموماً وقتی صحبت از این منطقه میشود، اساساً صحبت از منطقه قفقاز است. من ابتدا چند جملهای درباره اهمیت قفقاز برای ما ایرانیان صحبت میکنم. به هر حال قفقاز برای ما ایرانیان یکی از مناطقی است که برای هزاران سال جزیی از خاک ایران زمین و قلب تپنده ایران زمین بوده؛ هم از منظر فرهنگی و تمدنی و هم از منظر اساطیری، عرفانی، ادبی و از مناظر مختلف برای ما اهمیت دارد. حتی از لحاظ دینی هم که کم توجهی شده، باز هم قفقاز برای ما سرزمین مقدسی محسوب میشود به دلیل آن که همان گونه که برخی از مفسران بزرگ مثل علامه طباطبایی اشاره کردند منظور از کوههای قاف که در قرآن بدان اشاره شده، همان کوههای قفقاز است. ضمن این که از لحاظ اساطیری این منطقه برای ما مهم است. از لحاظ عرفانی محل و مقصد سیمرغ عطار نیشابوری و سیمرغ عرفانی ما همین کوه های قفقاز بوده یا در کتابهای تاریخی داریم که شیخ صفی الدین اردبیلی، بنیانگذار اولیه سلسله صفوئیع تابش نور ولایت بر خودش را در کوه های قفقاز دیده و البته که این منظومه را میتوان بسیار گسترده تر دید و مطرح کرد.
در عین حال، قفقاز منطقهای است که به معنای واقعی هنوز ما حسرت تاریخی را در آنجا داریم. یعنی ایران فرهنگی و ایران تاریخی و کهن، سرزمینهای زیادی را از دست داده است؛ اما سرزمینی که حسرت آن هنوز در دلهای ایرانیان وجود دارد، قفقاز است و نشان آن این که هر حادثه و مصیبتی که تلخ و سنگین باشد، میگوییم مثل ترکمنچای است. این صرفاً یک مثل یا یک استعاره نیست، بلکه به خاطر اهمیتی است که آن ۱۷ شهر قفقاز برای ما ایرانیان داشته و در طول تاریخ بارها تکرار شده و این به دلیل ویژگی خاص این منطقه است. در واقع قفقاز جزء معدود مناطقی است که هم ایراینت و هم جنبههای دینی نگاه ایرانیان، اسلامیت و تشیع به آن جا میرسد. باز امروزه قفقاز تنها منطقه ای است که از ظرفیت و قدرت تجمیع ایرانیت و اسلامیت برخوردار است. چه ما نگاه ملی داشته باشیم و چه نگاه مذهبی داشته باشیم، قفقاز برای ما مهم است چون عقبه تمدنی ماست و در عین حال بخشی از جغرافیای سیاسی شیعه محسوب میشود.
بنا بر آنچه که هم در کتب تاریخی مستشرقین، در کتب مورخان عرب و همچنین یونانی، از یاقوت حموی، ابوالفدا که کتاب تقویم البلدان را نوشته از استخری و …، از قدیم الایام ما در این منطقه با سه جغرافیای آران، ارمنستان و آذربایجان مواجه بودیم که منظور از آرّان جمهوری آذربایجان فعلی بوده، ارمنیهای که در کتب عربی قدیم مورخان اسلامی مطرح میشود همان ارمنستان است و آذربایجان که منطقه آذربایجان ایران است.
اگر ما بخواهیم این یکپارچگی یا این پیوندها را اصطلاحاً مد نظر داشته باشیم و بررسی کنیم، این پیوندها در دو حوزه است؛ یکی پیوندهای دینی است و دیگری پیوندهای فرهنگی و تمدنی. در پیوندهای دینی به طور خلاصه، بحث اشتراکات مذهبی و حضور تاریخی تشیع در قفقاز است. خوب، قفقاز و آرّان تاریخی و آذربایجان ایران از همان ابتدای اسلام، از زمان امام علی علیه السلام، از زمانی که با پیمان صلح توسط یکی از نخستین شیعیان منطقه، حضین بن یمان / حذیفة بن یمان، آذربایجان ایران و بخشهایی از آرّان شاهد ورود اسلام شد و هیچ وقت با شمشیر اسلام و تشیع بدانجا وارد نشد و تشیع در این منطقه از همان دوران است که نمایندگان امام علی علیه السلام بود و موارد متعددی از کنشگری های مذهبیای که در این منطقه شاهد آن بودیم، از همراهی با قیام مختار و تحولات بعدی ما کنشگریهای متعددی از آرّان و آذربایجان داشتیم، حتی در دوره غیبت صغری و بعد از آن.
بنابراین اینجا وقتی که صحبت از اشتراک مذهبی با محوریت تشیع بین ایران و جمهوری آذربایجان میشود، این اشتراک مال چند صد سال اخیر یا مربوط به دوره صفویه به بعد نیست. این در واقع یک اشتراک تاریخی از حدوداً اوایل صدر اسلام از دوران امیرالمومنین، علی علیه السلام و نمایندگان آن حضرت تا الان است؛ بنابراین جوهر مذهبی تشیع در این منطقه کاملاً مشخص است.
اما درباره اشتراکات فرهنگی و تمدنی و تاریخی ما می توانیم چندین عنصر مهم اشتراک و پیوند را مطرح کنیم که من با توجه به جایگاه و اهمیتی که عدد هفت در فرهنگ ایرانزمین دارد، در این نشست عجالتاً هفت عنصر مهم اشتراک و پیوند بین ایران و آذربایجان تاریخی [در پایین رود ارس] با جمهوری آذربایجان کنونی یا آران تاریخی [در بالای رود ارس] را بررسی میکنیم.
اولنی پیوند در واقع هویت مشترک و نژاد مشترک است که بسیار مهم است به دلیل این که در این منطقه هویتی که در سده ها و هزاران سال پیش وجود داشته، یک هویت کاملاً ایرانی بود. این عنصر بسیار مهم است، زیرا زبان حاکم در این منطقه (به نوشته بسیاری از مورخان، مثل حمدالله مستوفی و یاقوت حموی) زبان فارسی و زبان آذری پهلوی بود که بخشی از زبان ایرانی و زبان پهلوی قدیم است، بود؛ حتی تا قرن هشتم هجری هم همان گونه که در سفرنامهها نوشته شده این زبان آذری در آن مناطق کاملاً برد داشته و مورد استفاده بود. حتی شیخ صفی الدین اردبیلی در حوزه ادبی و منظوم، با دوبیتیهایی که به زبان آذری قدیم دارد، شناخته میشود و طبیعتاً برای کسانی که میخواهند تاریخ را منصفانه ببینند، به نظرم آشکارتر از این نمیشود مستندی را آورد. بنابراین از لحاظ تاریخی قبل از این که ترکان مهاجر، سلجوقیان و به طور کلی اوغوزها از مبدأ اصلی خودشان یعنی از آسیای مرکزی، مغولستان و بخشهایی از سیبری، سوار اسب شوند و به سمت این مناطق، یعنی افغانستان، ایران و آناتولی، بیایند و مستقر شوند، آثار مورخان تاریخی نشان میدهد که تا قرن هشتم هجری هنوز در شهرها محل اثر و نفوذی نبودند و همچنان در این مناطق زبان آذری قدیم در این مناطق بود؛ اما بعدها در طی یک جا به جایی پانصد ساله در بخش اعظمی از ایران تاریخی میبینیم که زبان ترکی میآید و جایگاه زبان آذری قدیم را دستخوش تغییراتی میکند اگر چه باز این دوره هم باز زبان آذری فعل و انفعالات و تأثیر خود را دارد. به خاطر همین میبینیم که زبان آذری در خیلی از زمینهها مثل شعر و ادبیات، خیلی قویتر از زبان ترکی استانبولی (که به اذعان خودشان در دوره عثمانی ۴ تا اثر قبل عرضه را نمیتواند در حوزه ادبیات و شعر تولید بکند.
خوب، در این پانصد سال جا به جایی، زبان تحت تأثیر قرار میگیرد، ولی نژاد تغییر پیدا نمیکند. در حوزه آران و جمهوری آذربایجان، به قول آقای عباس جوادی، مورخ و استاد دانشگاه در آلمان و همشهری عزیز تبریزی ما که کتاب تاریخ اختلاط ایرانیان و ترکان را نوشته، این جور نبوده که در یک برهه تاریخ، یک دفعه بیایند و یک جمعیت را بردارند و یک جمعیت دیگر را به آنجا بیاورند. نه، نژاد نژاد ایرانی بوده که تمام طول تاریخ ایران نه تنها محل کنش و تأثیر بوده بلکه پرچمدار و سردمدار ایران زمین هم بوده است. مثلاً در جنگ حرّان در ۵۳ سال قبل از میلاد تا تحولات که تا به امروز هم میرسد. بنابراین اینجا وقتی صحبت از هویت آرّان و آلبانیای قفقاز یا جمهوری آذربایجان امروزی میشود، این هویت، هویت ایرانی است تغییر زبانی به معنای تغییر هویت نژادی نیست. که البته امروزه این بزرگترین خیانتی است که در این عرصه عناصر ضد ایرانی تلاش میکنند که در اینجا به بهانه تغییر زبان که بدان اشاره کردم، نژاد را هم [به دروغ] تغییر بدهندکه بیشترین ظلم درباره هویت آذربایجان است که شما هویت اصلی چند هزار ساله اصیل و پرافتخار آذربایجانی را برداری و جای آن یک هویت جعلی و تصنعی بگذاری و باقی ماجراها که اکثر مخاطبان عزیز میدانند.
بنابراین در بحث پیوندهای تمدنی و تاریخی یکی از مهمترین عناصر این پیوند، عنصر هویت و نژاد است که هزاران سال بوده و تا به امروز به ما به ارث رسیده و البته که صیانت از این هویت آذربایجانی برای همه ما ایرانیان، به ویژه آذربایجانیان عزیز در مقابل یک هویت تحمیلیِ جعلی، مهمترین رسالت محسوب میشود.
دومین عنصرمشترک بین ایران و جمهوری آذربایجان، «زبان فارسی» است. اساسًا این منطقه، چه آذربایجان ایران و چه منطقه قفقاز و آراندر حوزه زبان فارسی جزء مناطق بسار کانونی و کلیدی بودند. زبان رسمی این منطقه برای سدههای متوالی، زبان فارسی بود. هر چند در کنار آن، زبان تاتی، زبان اقوام و اقلیتها هم مطرح بوده؛ اما فهم این موضوع خیلی چیز پیچیده ای نیست؛ اگر اهل مستندات تاریخی باشیم، بسیار بسیار مستندات در این باره مطرح است. اگر درباره آران بخواهیم در نظر بگیریم، و کلیت قفقاز، کتاب ارزشمندی که توسط آقای عزیز دولت آبادی با عونوان ساریندگان فارسی زبان در قفقازدر سال ۱۳۷۰ یا ۷۱ از سوی همین بنیاد دکتر محمود افشار منتشر شده که این روزها هم مناسبت ایشان است از ایران شناسان بزرگی که منشأبسیار برکالرت خیر فرهنگی و تمدنی بودند، در همان کتاب ۲۲۷ تن از شاعرانی که در قفقاز هم در آران، هم در گرجستان و هم در ارمنستان شعر فارسی داشتند. خیلی جالب است چون این کتاب به تفکیک شهرهای منطقه نوشته شده،[ واقعیتهای جالبی به چشم میخورد]؛ مثلاً در قرهباغ ۵۹ شاعر پارسی گوی را نام میبرد در دیلقان، حدود ۵۰ شاعر، در گنجه تقریباً به همین تعداد در اردوباد در نخجوان در مناطق تالش نشین در شروان انبوهی از شاعران و سرایندگان پارسی زبان و سرایندگان پارسی را ایشان در آن کتاب آورده است. کتاب دیگری به نام مجالس ۴۰۰ بیت از ۳۰۰ شاعر قفقاز که فقط رباعی گفتند را نام برده است.
اینها نشان میدهد که زبان این مناطق زبان فارسی بوده که اگر نبود، این همه محتوا در این منطقه تولید نمیشد.
متأسفانه امروزه ما فقط نظامی گنجوی یا مهستی گنجوی را میشناسیم، ولی واقعیت این است که قفقاز محل پرورش ستارگان شعر و ادبیات فارسی بوده که همین موضوع را در آذربایجان ایران هم میبینیم. وقتی در مقبره الشعرای سرخاب تبریز ۴۰۰ شاعر را میبینید که هر چند از همه جای ایران هم هستند؛ مثل مانی شیرازی انوری ابیردی اما شعرای همین منطقه هم زیاد هستند مثل صائب تبریزی و غیر از ایران امروز ز ایران فرهنگی هم شعرایی را در اینجا میبینید از شعرایی مثل خاقانی شروانی از شعرای آسیای مرکزی از مجیرالدین بیرقان ی از بیرقان آران اینجا شما یبینید که تبریز عصاره ایرانشهر است یعنی تبریز با در مقبره الشعرا با جمع کردن ۴۰۰ شاعر از ایران فرهنگی و ایران امروز خودش در واقع یک ایرانشهر و نماد ایرانشهر است. به چه دلیل؟ به دلیل این که تبریز ۶۰۰ سال، از دوران سلجوقیان تا صفویان، پیشتاز زبان فارسی و پایتخت زبان و ادبیات فارسی بوده و به خاطر همین مقبره الشعرا شکل میگیرد. پس این صرفاً مربوط به شمال ارس نیست، در جنوب ارس هم همین بوده؛ بنابراین زبان فارسی یکی از اشتراکات فرهنگی و تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان محسوب میشود.
عنصر سوم
دژ دربند را داریم که در واقع یکی از مرزبانیهای ایران در دوره ساسانی بوده، همین سالهای اخیر با حضور برخی از کارشناسان عمدتاً آلمانی و ایتالیایی ما در برخی از مناطق جمهوری آذربایجان شاهد کشف یک سلسله آثار تاریخی هستیم که به دوره هخامنشیان برمیگردد. مهمترین این آثار که کارشناس آلمانی کشف کردند، در همین منطقه شمکیر جمهوری آذربایجان، در روستای گاراجامیرلی، کاخی را شبیه کاخ پاسارگاد تخت جمشید با حدود صد تا ستون و معماری دوره هخامنشی کشف کردند. البته که حکومت جمهوری آذربایجان سیاست گریز از هویت واقعی خودش را دارد، تمام تلاشش را میکند که اینها خیلی تبلیغ و ترویج نشود و بحثهای هویتی به خوبی در افکار عمومی دیده نشود.
خوب همین آثار به تنهایی مشخص کننده است و حتی آثاری که قبل از آن بوده، آثار تاریخی ای که در جاهای دیگر جمهوری آذربایجان در قوقستان در ماوا تپه در جاهای مختلف آن کشور پیدا شده این هویت را نشان میدهد.
همین معماری تاریخی را باید در شروانشاهان که حدوداً هشتصد سال از قرن دوم هجری تا اوایل قرن دهم در این منطقه حضور داشته، میبینیم.
اگر به بافت قدیمی باکو تشریف برده باشید که به مخاطبان توصیه میکنم که اگر گذرشان به جمهوری آذربایجان افتاد حتماً از بافت قدیمی باکو اصطلاحاً از ایچری شهر از محوطه کاخ شروانشاهان از قرن قلعه سی، بازدید داشته باشند.
شما شروانشاهان را ببیند که بنیانگذارش یک عربی است به نام یزید بن مزید شیبانی. ریشه ریشه عربی است؛ اما همین خاندان کاملاً در فرهنگ ایرانی جذب میشود و در بین شاهان شروانشاهان، اسم منوچهر هست، کیقباد، همین شاهی که در این کاخ مسجد دارد، هست. شاهرخ هست و اسامیای از این دست. این که سلسله شروان شاهان میآید آنجا به جای زبان عربی که زبان خودشان بوده است، زبان فارسی را رسمی میکند و آثار متعددی از فرهنگ ایرانی را در آنجا ایجاد میکند؛ مثلاً در همان محوطه، شما نیایشگاه آناهیتا هست، شبیه آن چیزی که ما در بیشاپور و در کنگاور در کرمانشاه داریم.
آیا این غیر از این است که هویت و جوهر هزاران ساله قفقاز ایرانی بوده و لاجرم هر نیرویی هم که رفت آنجا به تخت نشست، سبک و فرهنگ و تمدن ایرانی را در پیش گرفته همان کاری که ما با مغولان و دیگر مهاجمان کردیم. این نکته نکته بسیار مهمی است. ما اگر بخواهیم تاریخ ایرانی قفقاز را ببینیم، تاریخ شروانشاهان بسیار مهم است بهخاطر همین است که هر چقدر امروز بیاییم موزه تاریخ جمهوری آذربایجان بخش تاریخ ایران را حذف بکنیم، این باعث نمیشود که ما در نقشه آذربایجان [جعلی مورد ادعا] را پیدا بکنیم. چون جمهوری آذربایجان که به اسم آران بوده، در این نقشه به صورت مستقل نیست. هر چه قدر در نقشه بگردیم که پس جمهوری آذربایجان در دوره شروانشاهان کو، پیدا نمیکنیم. چون واقعیتهای چند صد ساله تاریخی با کارهای سیاسی دولتی در منظر افکار عمومی و اندیشمندان و مورخان قابل تغییر نیست.
این عنصر معماری در جاهای مختلفی از قفقاز و آران وجود دارد و هر جا که میروید آن را میبینید و به قول معروف مشاهده می شود و البته که ما میدانیم الآن تلاشها و اقدامات متعددی برای ایرانزدایی و فارسیزدایی در حوزه قفقاز و آران تاریخی میشود. بخشنامه های دولتی، مصوبات و اقداماتی از این دست تا اثری از زبان فارسی نماند. وقتی اراضی آذربایجان در خارج از قرهباغ آزاد شد میبینیم در همین شوشی در مسجد جامع و جاهای مختلف، اولین کاری که میکنند کتیبههای فارسی مسجد و گورستانها را از بین میبرند.
در واقع نگذارند که فرهنگ و تمدن ایرانی در آنجا خودش را نشان بدهد.
عنصر بعدی وجود سنن، عادات و آیینهای مشترک بین ایران و آران بوده، از همین نوروز، یلدا، چهارشنبه سوری و جشنهای مختلفی که در جمهوری آذربایجان هست و برخوردار از فرهنگ ایرانی است. فرهنگ ایرانی به گونهای آغشته شد اینها نشان میدهد که پیوندهای تمدنی ایران و جمهوری آذربایجان بسیار عمیق است در کنار اینها ما میتوانیم مطرح کنیم.
در کنار اینها ما عناصر دیگری را هم میتوانیم مطرح کنیم که بنا بر اولویت، سنگ نوشتهها، جاینامها هم یکی از پیوندهای ایران و جمهوری آذربایجان است. همین نام باکو که در واقع به دلیل جریان باد منحصر به فردی است که مخصوص منطقه جغرافیایی باکو است، بادکوبه بوده و در فرهنگ تاریخی خودمان داریم. بسیاری از اسامی عالمان دینی با پسوند بادکوبهای مثل شیخ عبدالغنی بادکوبهای، آقا سید محمد بادکوهی و بسیاری از چهرههای و ستارههایی که هستند. از کتابهایی که عالمان قفقاز را توضیح میدهند پسوند بادکوبهای را مثل پسوند نخجوانی مثل لنکرانی بسیار میبینیم. خوب این جای نامهای فارسی بسیار بسیار در سراسر جمهوری آذربایجان دیده میشود. خصوصا در شمال جمهوری آذربایجان در جنوب تاالش نشین، مناطقی مثل سیهزن همان سیاهزن و شهرهای مختلفی که اساساً اسامی فارسی تاتی داشتند که علی رغم تلاش های که برای تغییر اینها شده اینها وجود داشته و باقی مانده است.
و عنصر هفتم و پایانی، عنصر هویتی و احساس تعلق تاریخی است. وقتی میخواهید یک گروه قومی یا جمعیتی را تعریف بکنید، در عناصر تعریف، معمولاً یک سلسله عناصر مادی و یک سلسله عناصر ذهنی و معنوی در نظر گرفته میشود.
شما یک اقلیت را در نظر بگیرید؛ اساساً در حقوق بینالملل در تعریف اقلیت، احساس وابستگی و تعلق به آن اقلیت هست و این احساس از حس همبستگی و صیانت از هویت جمعی خودش و ابراز آن و مواردی از این دست، در حوزه قفقاز و آران، عموماً احساس تعلق به فرهنگ و تمدن ایرانی را در عرصههای مختلف بهویژه بعد از قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای در سال ۱۸۲۸ کاملاً میبینیم؛ یعنی این حسرت تاریخی و ادبیات حسرت تاریخی که امروز تحریف شده، واقعیت آن در اشتیاق برای بازگشت به مام وطن است که در جمهوری آذربایجان در دوره شوروی در چارچوب ادبیات حسرت برخی شعرای سوسیالیستی تحریف شد تا در واقع آن را مصادره کنند. مثل خیلی از کارهایی که اداره سیاسی تبلیغات ارتش سرخ انجام میداد؛ از جعل کردن اصطلاح ، مثل جعل نام آذربایجان جنوبی که امروز هم به باکو به ارث رسیده و در این منطقه یک ماشین فعال جعل اصطلاح وجود دارد؛ وقتی از کریدور جعلی زنگهزور میکنیم، بر همین مبنا است و نشان میدهد که این جعل کردنها ادامه دارد.
این تعلق تاریخ [به ایران] وجود داشته و در هر فرصتی که دست داده، مردمان این مناطق برای این که نشان بدهند که خودشان را جزیی از سپهر فرهنگ و تمدن ایرانی میدانند، آن را ابراز کردهاند.
شما تصور کنید در تحولات سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ (تحولات بعد از جنگ جهانی اول) زمانی که در نخجوان جمهوری ارس توسط عثمانی شکل میگیرد، تحرکاتی که انگلیسیها و آمریکاییها داشتند، آنجا نهایتاً میبینیم که ورای تمام برساختهای سیاسی، تصنعی و تحمیلی که عموماً توسط چکمههای متجاوزان عثمانی، انورپاشاها، ایجاد میشود، میبینیم که جریان مردمی میآید یک هفته جلوی کنسولگرای ایران اتراق میکند و به شاه ایران، به سفارتخانههای مقیم در ایران و به جامعه ملل تلگراف میزنند که ما را برگردانید به ایران. این خیلی دیر نیست؛ همین صد سال پیش است. پس این احساس تعلق تاریخی به ایران تاریخی، در واقع یک عنصر بسیار تعیین کننده ای است که همین امروز دلیل و منشأ برخی از رفتارهایی که در منطقه میبینیم، همین است:« ترس از این هویت است؛ ترس از بازگشت به خویشتن است». چون آنجا وقتی از خویشتن صحبت میشود، یعنی «ایران».
در سخنانی که در کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان داشتم، گفتم این که در قفقاز ما صحبت از ایرانشناسی میکنیم، باید بگوییم کرسیهای خودشناسی یا خویشتنشناسی. ایرانشناسی برای آلمان است، برای اروپاییهاست. برای کشورهای قفقاز ایرانشناسی یعنی این که بخشی از هویت خودمان را بشناسیم. این، امروز هم محل تأثیر است؛ به دلیل این که بزرگترین سرمایه ایران در منطقه قفقاز، سرمایه تمدنی، فرهنگی و دینیاش است. همه این عناصر هفتگانهای که اشاره کردیم، امروزه به مثابه یک میراث معنوی و تمدنی برای ما ایفای نقش میکند و نفوذ فرهنگی و تمدنی بسیار بسیار بیشتر از سایر المانهای نفوذ است و این را رقبا و دشمنان ما به خوبی میدانند و از این رو امروزه میبینید که تمام طرحهایی که در حوزه قفقاز دارد انجام میشود، یکی از اهداف اصلیاش تغییر هویتی و استحاله هویتی است. چرا مرزهای ما با جمهوری آذربایجان باید بیش از ۵ سال به بهانه مضحکانه کرونا مسدود باشد؟ چرا در این ۵ سال جمهوری آذربایجان تسهیلات فراوان برای گسترش ارتباطات، مثلاً با کشورهای عربی، با امارات، عربستان در زمینه تسهیل صدور روادید یا لغو روادید با این کشورها، با ترکیه انجام میدهد؛ وام بدهد برای سفر به اسرائیل؛ ولی مرز زمینی با ایران را با یک دیوار آهنینی که حتی شوروی در طی ۷۰ سال نتوانست به آن شکل تجربه کند را این گونه ایجاد میکند؟؛ مگر غیر از این است که در دو سوی این مرز آذریهای غیور حضور دارند؟؛ مگر غیر از این است که محافل دولتی در جمهوری آذربایجان خود را مدافعان آذریهای ایران میدانند؟؛ پس چرا مرز را باز نمیگذارید که این رفت و آمدها اتفاق بیفتد؟؛ مگر شما تا ۲۰ سال، ۱۰ سال پیش نمیگفتید که اگر مرزها از بین برود، این اتفاق میافتد، آن اتفاق میافتد؟؛ پس چرا مرزها را باز نمیگذارید که این اتفاقها بیفتد؟؛ از چه هراس دارید؟؛ چرا از ارتباطات مردمی هراس دارید؟.
به دلیل این که از آن تقویت اشتراکها که آن هویت تاریخی را به منطقه برمیگرداند، نگراناند. این انسداد یعنی این که آن میراث فرهعنگی و تمدنی هنوز تأثیر خود را دارد. بنابراین ترجیح میدهند که مرز را ببندند، بعد با حمایت ناتوی فرهنگی، اسراییل و …، برزگترین کمپین استحاله فرهنگی و تمدنی و دینی را در جمهوری آذربایجان پیگیری کنند؛ یعنی از بین بردن تشیع از بین بردن تمام نمادهای ایرانی. به دلیل این که میدانند تا زمانی که آن هویت تاریخی هست، ایران هست. ضمن این که تمام آن عناصر مشترک تمدنی و تاریخی برای ایران در قفقاز حقوق تاریخی ایجاد میکند. چگونه است که یک کشور صد ـ دویست ساله، پنجاه سال در جایی حضور دارد، دم از حقوق تاریخی میزند ما که هزاران سال در این منطقه حضور داشتیم، دم از حقوق تاریخی نزنیم!
بنابراین اگر بخواهیم خلاصه کنیم، این منطقه در واقع یکی از کانونهای تمدنی شکوهمند ایرانزمین است و تقریباً با خیلی از مناطق دیگر قابل مقایسه نیست. به دلیل این که بیشترین تولیدات و محتواهای فرهنگی و تمدنی برای ایران در همین منطقه شده و مردمان این منطقه (چه آران که در طول تاریخ مطرح بوده و چه آذربایجان ایران، آذربایجان عزیز ما) پیشتاز صیانت از مرزهای جغرافیایی و مرزهای تمدنی و فرهنگی و ما بودهاند.
در همین جنگ حران که به نظرم یکی از افتخارات ایرانزمین است در طول جنگهای هفتصد ساله ایران و روم، در سال ۵۳ قبل از میلاد، پیروزی لشکر ده هزار نفری سورنا در دوره اشکانی، در مقابل لشکر ۴۳ هزار نفری کراسوس روم در همین جغرافیای ترکیه امروزی، در ارض روم اتفاق میافتد که مرز ایران در آن مقطع حداقل، آنجا بوده (چون در نتیجه پیشروی آنها، جنگ آنجا اتفاق افتاد وگرنه مرز ایران جلوتر بود)، بخش اعظم ترکیب سپاه ایران از همین مناطق آتورپادگان، از همین آران و اینجاها بوده است؛ چرا؟؛ چون ستیز با بیگانگان در این مناطق و خصوصاً در مناطق پر افتخار آذرینشین ما یکی از ویژگیهای مهم بود.
من معتقدم کسانی که میخواهند ایران دوستی آذریها و نقش آنان در صیانت از فرهنگ و تمدن ایرانی را در مقابل بیگانگان ببینند، آن تابلوی آقای پیِترو دوآله، جهانگرد و نقاش ایتالیایی، از تبریز را ببینند. آنجا که در آستانه ورود شاه عباس به تبریز بعد از دو دهه، وقتی تبریزیها برای چندمین بار علیه عثمانی ها قیام میکنند، هر نشانهای که از عثمانی بوده را از بین میبرند؛ و حتی زنان ایرانی بچههایی که از سربازان عثمانی بودند را نیز از بین میبرند که بسیار تلخ است؛ اما نشان میدهد که بیگانهستیزی و واکنش در برابر رفتارهای وحشیانه بیگانگان را تبریزیها و آذریها چگونه پاسخ میدهند.
به خاطر همین است که این مناطق هر چند بارها توسط تزارهای روس، توسط عثمانیها اشغال شده، اما یک آثار ایجاد شده از سوی آنان، باقی نمانده، به دلیل این که این منطقه محل تبلور فرهنگ و تمدن ایرانی بوده و در صیانت از آن هم پیشقدم بوده و امروز هم همین است. امروز هم نسبت به فتنههای ژئوپلیتیکی که در قفقاز در قالب طرحهای مختلفی که مطرح میشود، حساسیت های زیادی وجود دارد، در راستای همان نقش تاریخیای است که آذریها در طول تاریخ ایفا کردهاند و امروز هم این را میبینیم و دشمن هم این را به خوبی میداند و به همین دلیل است که مرز را میبندد و لشگر سایبری ۵۰ دلاری، ۱۰۰ دلاری، ۲۰۰ دلاری خود را فعال میکند تا بتواند یک شبیخون فرهنگی را رقم بزند و بافت این مناطق را از لحاظ فرهنگی، تمدنی و دینی تغییر بدهد که طبیعتاً، به گواه تاریخ ایران، مثل گذشته، ایرا ن ما وآذربایجان عزیز ایران ما که به تعبیر ارزشمند مقام معظم رهبری «سر ایران است»، همچنان سربلند خواهد بود.
پرسش ۱ (علیرضا افشاری):
تعریف شما برای این حوزه فرهنگی چیست؟ حد و مرزهای آن را کجا میدانید؟ و با توجه به اختلافاتی که امروزه وجود دارد، آیا امکان این هست که مانند اتحادیههایی که در جهان وجود دارد، مثل اتحادیه اروپا، ما هم در آینده بتوانیم یک اتحادیه منطقهای تشکیل دهیم؟
پاسخ پرسش دوم:
وقتی از ایران فرهنگی صحبت میکنیم، این ایران فرهنگی در بطن خود یک گستره جغرافیایی هم دارد. این گستره جغرافیایی در آثار مختلف تاریخی، حدود اربعهاش قابل مشخص شدن است. از کانال سوئز که در دوران داریوش هخامنشی احداث شده تا شامات و بسیاری از کشورهایی که امروز به عنوان کشورهای عربی خلیج فارس شناخته میشود تا آسیای مرکزی و افغانستان و هند و پاکستان تا از سمت قفقاز تا دریای سیاه، طبیعتاً در گستره ایران کهن بوده و طبیعتاً وقتی که صحبت از ایران فرهنگی میکنیم، این ایران فرهنگی نه تنها شامل این گستره میشود و شامل کشورهایی که در این گستره هست، بلکه امروز هم علیرغم تمام طرحهایی که هست، تأثیراتش را میبینیم. زبان فارسی را همان گونه که سلطان محمد فاتح ، شاه سلیم، شاه سلیمان قانونی در دوران عثمانی دیوان فارسی داشتند، امروز هم میبینیم که ترکیه با این که عضو ناتو است و ناتوی فرهنگی هم در آنجا دنبال میشود، باز در آن کشور زبان و ادبیات فارسی وعلاقهمندی به آن در آنجا دیده میشود؛ ترجمه شاهنامه که حدود دویست، سیصد سال پیش در عثمانی شده، نفوذ خود را دارد و البته منصفان آنجا همچنان به نفوذ زبان فارسی در آنجا اشاره میکنند و مناطق دیگری که شاهد بودیم.
طبیعتاً با توجه به این که این ایران فرهنگی امروزه یک سلسله عناصر مشترکی دارد؛ بعضی از این عناصر مشترک، مثل زبان فارسی به خاطر سیاستهایی که استعمار انگلیس آنجاها بود، خصوصاً در افغانستان، پاکستان و هندوستان، ضعیف شده؛ ولی برخی از این عناصر همچنان نفوذ خود را دارد، مثل نوروز. بسیاری از تئوریسسینها معتقدند که نوروز از قدرت برقراری یک اتحادیه منطقه ای برخوردار است. همین که نوروز به وسیله بیش از ۱۰ کشور و به ابتکار ایران در سازمان ملل ثبت شده، خود به تنهایی نشان دهنده این موضوع است و میشود این اقدام را انجام داد.
کار مثبت و خوبی که ده سال پیش، در سال ۲۰۱۵ بین ایران، افغانستان و تاجیکستان برای شبکه تلویزیونی مشترک شروع شده بود که گرچه به سرانجام نرسید، ولی خود طرح و ایدههای مربوط به آن نشان میدهد که این ظرفیت فرهنگی و تمدنی در ایران فرهنگی و ایرانزمین کهن وجود دارد و میشود از آن استفاده کرد و البته برای دنیای امروز این بیش از هر زمان دیگری لازم است؛ چون ایرانیان در طول تاریخ با چندین صفت شناخته میشوند که یکی از آنها نوعدوستی و صلحخواهی است و در آثار ادبی ایران این کاملاً متبلور است و با این دنیایی که میبینیم بسیاری از مکاتب مورد ادعا نتوانستند آن نسخه صلح جهانی را اجرا کنند، در کنار بحثها و منافع سیاسی، طبیعتاً آن ظرفیت های فرهنگی و تمدنی را هم نداشتند. این ظرفیت در فرهنگ و تمدن ایران زمین هست و میشود بستر یک همکاری، یک ائتلاف و حتی یک اتحادیهای باشد، اگر چه در کوتاه مدت این مفروض نیست، به نظرم یکی از فرصتهایی که از این تهدیدات ناشی از آنارشیسم بینالمللی برای مردمان این منطقه برمیآید، همین است که یک بازتفکری، یک بازتعریفی نسبت به داشتههای خود داشته باشند که بتوانند از آنها برای همگرایی و صلح پایدار در منطقه استفاده بکنند.
پرسش دوم ( حسین رمضانی خردمردی):
در نظریههای منطقهگرایی که موضوع مهمی در روابط بینالملل است و با شکلگیری اتحادیه اروپا آغاز و به یک الگو برای دیگر کشورهای جهان تبدیل شده و بعد شاهد تشکیل اتحادیههای منطقهای دیگری مانند انجمن ملل جنوب شرق آسیا (آ. سه. آن)، شکلگیری همگرایی در یک منطقه به اراده کشور قطب منطقه، کشورهای پیرامونی منطقه و قدرت یا ابرقدرتهای جهانی بستگی دارد. با توجه به تعارضی که ابرقدرت جهانی آمریکا در مواجهه با احتمال همکاری و همگرایی در منطقه بسیج کرده، از جمله و به ویژه در جمهوری آذربایجان که بدان اشاره کردید، با توجه به قدمت و اصالتی که این منطقه دارد، این برنامههای قدرتهای نظام بینالملل (مثل انگلیس و آمریکا و ناتو) میتواند غالب باشد یا این که ما وظایفی داریم و میتوانیم با انجام آن وظایف منتشر باشیم که آن برنامههای خارجی در نهایت جعلی بودنشان نشان داده شود یا مردمان منطقه در یک رستاخیزی آگاه شوند. به نظر شما با توجه به این سرمایهگذاری عظیمی که قدرتهای جهانی برای ایجاد واگرایی جعلی در منطقه دارند، موفق میشوند یا ما وظایفی داریم برای موفقیت اصالت تاریخی و خودمان؟.
پاسخ پرسش دوم:
ببینید ما الآن در یک مقطع بسیار حساسی هستیم. این مقطع را میتوان دوران گذار به نظم نوین منطقهای و بینالمللی یا همان پیچ تاریخی که مقام معظم رهبری هم به خوبی به آن اشاره کردند، خواند قرار داریم.
طبیعتاً در این گذار به نظم نوین منطقهای و جهانی این منطقه که بخش مهمی از ایران فرهنگی هم محسوب میشود، از نگاهی ایجابی، از خوب حادثه از نگاه تحدیدی، از بد حادثه، در کانون این بحثهای گذار هست.به دلیل این که نظم حقوقی و نظم سیاسی جهانی که حاصل منشور سازمان ملل بعد از جنگ جهانی دوم و کنوانسیونها و اسناد مختلفی که سازمان ملل و نهادهای تخصصی داشتند، الان در حال افول و احتضار است.
وضعیت موجود نظام بینالملل نشان میدهد که این نظم بسیار شکننده شده و طبیعتاً در دوره گذار است و تمام این اتفاقاتی که ما در اوراسیا، در قفقاز و در غرب آسیا شاهدیم، همگی در واقع نشان دهنده همین موضوع است؛ این که یک نظم نوینی دارد تشکیل میشود و ظرفیتهای این منطقهای که در قفقاز و اوراسیا و آسیای مرکزی، در دو سوی دریای کاسپین، به عنوان بخشی از ایران فرهنگی و ایران کهن هست، به دلیل ظرفیتهایی که در معادلات ژئوپلیتیکی و ترانزیتی و انرژی دارند، برای مدعیان نظم جدید جهانی بسیار بسیار اهمیت دارد. یعنی اگر شما ژئواکونومیکی نگاه بکنید، ژئوپلیتیکی نگاه بکنید، این مناطق بسیار برای این مدعیان اهمیت دارد.
بستر این منطقه یک بافت کاملاً ایرانی دارد. متأثر از تمدن ایرانی. به خاطر همین من اشاره کردم که بزرگترین چالش و سرمایهگذاری در این منطقه در حوزه هویتزدایی است؛ چون این منطقه زمانی میتواند به نفع جبهه غربی با دیگر بازیگران در نظم جدید ایفای نقش بکند که این هویت از بین برود. اصلاً دلیل این که انگلستان و ناتو بعد از دویست سال آمدند امورز بحث پا تورانیسم و جهان ترک را مطرح میکنند، همین است؛ چرا باید ایدههای وامبری و کوهن بعد از دویست سال، الآن پیگیری بشود که جنگ دوم قرهباغ پوششی برای شروع آن بود. این بحث کریدورها همهاش برای این است که در این گذار به نظم نوین منطقهای جدید جهانی، این پدیده جدید به عنوان «جهان ترک» ادعایی ایجاد بکنند و این جهان ترک بشود عقبه نظم انگلوساکسونی؛ بشود همکار و عقبه جهان صهیونی و مواردی از این دست. این به دلیل ظرفیتهای این منطقه است و این تا زمانی که هویت ایرانی از بین نرود، هویت آذربایجانی از بین نرود، تحقق پیدا نمیکند.
چرا امروزه در جمهوری آذربایجان شاهدیم که هویت آذربایجانی که هم مرام و هم آرمان حیدر علیاف بود، امروز دفن شده و جای خود را به ترک چولک داده؟؛ خوب! اگر هویت آذربایجانی یک هویت ترکی بود، در همان سال ۱۹۹۵ که قانون اساسی جمهوری آذربایجان در مجلس تصویب شد، مجلس آن جمهوری هویت ترکی مینوشتند، چرا حیدر علیاف گفت که ما هویتمان آذربایجانی است و ارتباطی با هویت ترکی ندارد؟. ما که نمیتوانیم کاتولیکتر از پاپ بشویم، حیدر علی اف میدانست که هویت آذربایجانی چه ریشهای دارد و ارتباطی با هویت ترکی ندارد. چرا امروز آذربایجان چولک دفن میشود و ترک چولک (ترک گرایی) تبلیغ میشود؟ چون این در راستای همان فتنه کلان انگلوساکسونی است. باید بر اساس آن پان تورانیسم انگلوساکسونی، هویت آذربایجانی از بین برود، هویت تالشی از بین برود هویت تاتی از بین برود؛ ژئوپلیتیک تشیع از بین برود؛ چون اینها همه عناصر ایرانیاند و تا اینها آنجا باشند، ائتلاف جدیدی به نفع آنها در آنجا شکل نمیگیرد. بنابراین، این نگرانی آنها برای ما هم پیام دارد؛ یعنی فرصتی در دل تهدیدها، یعنی ما یک ظرفیتی آنجا داریم که امروزه دولتمردان ما به خوبی این را نمیدانند؛ به هر دلیلی مغفول شده و آن گونه که شایسته است بهره برداری نشده.
من معتقدم از منظر تمدنی و فرهنگی و دینی انتظاراتی که خصوصاً مقام معظم رهبری داشتند در حوزه قفقاز برآورده نشده است. یعنی آن انتظارت معظم له اگر برآورده شود، می بینیم که ما خاکریز فرهنگی و تمدنی ما در حوزه قفقاز و جمهوری آذربایجان بسیار جلوتر از آن چیزی است که الان باید باشد. پس ای ن ظرفیت وجود دارد و میشود.
ببینید در این مصاف نظم های سیایس و نظم های تمدنی که امروز در قالب جنگ کریدوری، جنگ تعرفهها، جنگ تجاری و همه اینها، بخشی از آن مصاف اصلی است که مصاف تمدنی و روایت تمدنی است و طبیعتاً این وجود دارد و به نظر من یکی از ویژگیهای تکانههای شدیدی که در نظام بینالملل ما شاهدیم، سرعت گرفتن تحولات است و ما ـ اگر هوشمند باشیم ـ زودتر از آن چه که تصور میکنیم میتوانیم این ظرفیتها را در این منطقه فعال بکنیم. چون عرض کردم، آن آینه آرمانی جهانی که برای مردمان این منطقه بسیاری از مناطق، از سمت هژهمون جهانی نمایش داده میشد، آن آینه شکسته است. افکار عمومی امروز دنبال یک آلترناتیوند و طبیعتاً اینجا ظرفیتهای ما معنا پیدا میکند و این حتماً و باید در کانون کنشگریهای همه ایران دوستان قرار بگیرد.
پرسش سوم (علیرضا افشاری):
درباره دالان زنگهزور، فکر میکنم کل داستان و فرآیندی که به اینجا ختم شد، تهدید بود و جمهوری اسلامی هم نقش مؤثر بازی نکرد؛ همان گونه که در این چند سال، دوستان ایرانگرا یادداشتهای متعدد نوشتند و درخواستهای متعدد کردند، به نظر میرسد که اصلاً کنش خوبی در این حوزه نداشتیم. این که در نهایت آنجا ناخواسته و بدون این که ما دخالتی داشته باشیم، به جای رقیب منطقهای ما [ترکیه] ما، به دست یک ابرقدرت (حالا آمریکا) اداره شود، آیا برای ما فرصت بهتر است؟.
پاسخ پرسش سوم:
در اصل فتنه ژئوپلیتیکیای که پیش از این با سرمایهگذاری دهها میلیون دلاری با اصطلاح جعلی کریدور زنگهزور شناخته میشود و از مرداد به بعد، از ماه اوت که در کاخ سفید اسناد سه جانبه امضا شد و اسمش را مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بینالمللی تبدیل شد، اگر چه هنوز در مختصات همه جانبه فنی این طرح اطلاعات کاملی منتشر نشده، اما واقعیت امر این است که همان تهدیداتی که از منظر ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی و ژئوکالچرال متصور بود، چه با حضور مستقیم آمریکا، چه با صحنهگردانی انگلستان که ترکیه نقش و جمهوری آذربایجان نقش نیابتی آن را ایفا میکردند، تغییری در ماهیت موضوع ایجاد نشده؛ و البته که صحبتهایی که مقام رهبری داشتند و هشدارهایی که برای ایجاد تغییرات ژئوپلیتیکی دادند، نشان میدهد که ایران در سطح عالی به این مسأله هوشیار است؛ ولی مثل همان عناصر فرهنگی و تمدنی که به خوبی استفاده نمیشود، باز تحت عملکرد نهادهای مختلف، با آن انتظاری که رهبری داشتند، خیلی همسان نبود؛ البته در حوزههای هشدار، خصوصاً در حوزه های نظامی، رزمایشهایی که برگزار شد، جلوی آن یکهتازیای که به سمت ترکستان توسط جمهوری آذربایجان و ترکیه و انجام میشد، گرفته شد و آنها وقت دیدند مانع ایران را نمیتوانند بردارند و آقای اردوغان هم این را به زبان آورد. اردوغان تأکید کرد که که تنها مانع کریدور [جعلی] زنگهزور «ایران» است؛ نگفتند ارمنستان است، هر چند ارمنستان هم با این بحث کریدور مخالفت دارد، ولی مانع اصلی را ایران مطرح کردند و چون خودشان ناتوان بودند از رد کردن و مقابله با ایران، رفتند و پیشنهاد دادند آمریکا بیاید و منافع مادی آمریکا و شخص ترامپ را هم در این قضیه دخالت دادند.
البته که ایران هزاران سال در این منطقه میزبان بوده، مزیتهای بسیار زیادی دارد و اگر اجماع ملی در ایران در مقابله با این طرح باشد، به هر شکلی، دست ایران در این منطقه باز است؛ به شرط این که آن روایتسازیهای جعلیای که توسط شبکه نفوذ صورت میگیرد، از بین برود.
ما در حوزه قفقاز به عنوان بخشی از ایران فرهنگی، یکی از بزرگترین مشکلاتی که داریم و حاصل سه دهه کاری است که دشمنان انجام دادند، وجود شبکه نفوذ است. این شبکه نفوذ امروز توسط پولهای بادآورده نفتی جمهوری آذربایجان تا بن دندان، دارد تجهیز و تزریق میشود. خیلی سادهلوحانه خواهد بود که ما هر روز پروندهای از رشوه دادنها، پولپاشیها و دیپلماسی دلاری جمهوری آذربایجان در آمریکا در کشورهای اروپایی را ببینیم؛ ادوارد لینتنرهای آلمانی را ببینیم که در عرض ۴ سال هشت میلیون دلار از جمهوری آذربایجان با پوشش فعالیت، رشوه گرفتند، نه به عنوان این که به آلمان خیانت کنند، بلکه اگر پرونده ضد حقوق بشری علیه جمهوری آذربایجان در پارلمان اروپا مطرح شد، جلویش را بگیرند، یعنی آنها هم پولهایی که گرفتند، برای خیانت به کشورشان نبوده است. حال با توجه به اهمیتی که ایران برای جمهوری آذربایجان دارد، چگونه میشود که در آلمان، در آمریکا، میلیونها دلار خرج میشود، ولی جمهوری آذربایجان در ایران هیچ چیزی خرج نمیکند؟؛ ولی وقتی خروجی سیاستها را میبینیم، این فرصتسوزیهای متعددی را که میبینیم؛ به هر حال آسمان را داریم میبینیم، ولی روی زمین میگویند خبری نیست!. این یعنی این که یک جای کار دارد به شدت تصنعی اداره میشود. ما در حوزه قفقاز هیچ وقت نمیتوانیم جایگاه خود را احیا بکنیم تا زمانی که این شبکه نفوذ سی سالهای که فقط شبکه نفوذ آذربایجان و ترکیه هم نیست، بلکه شبکه همکار انگلستان و رژیم صهیونیستی است. تا تکلیف این شبکه نفوذ در ایران مشخص نشود، تمام برنامههایی که ما آنجا اجرا میکنیم یا با هزینههای فراوان خواهد بود یا با شرایط بحرانی خواهد بود یا این که موفق نخواهد بود.
بنابراین، امروز کشور عزیز ما برای صیانت از داشتههایش در منطقه تمدنی خود، باید تکلیف این شبکههایی که در این ده سال، بیست سال، سی سال اخیر تمام ذهنها را از وجود لابیهای اسراییل در منطقه، از فعالیتهای لابیهای قومی، از تحرکات ضدژئوپلیتیک ایرانی، از تحریفات تاریخی در کتب درسی جمهوری آذربایجان و دهها و دهها اقدام دیگر ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان منحرف میکردند را باید مشخص کند؛ باید مشخص کند که اینها با چه انگیزهای صورت میگیرد و طبیعتاً اگر این مسأله حل بشود، آن وقت مشخص میشود که ایران چه قدر ابزار گسترده برای تأثیرگذاری بر قفقاز دارد. اساساً تمام محاسبات نیروهای ضد ایرانی، چه درونی و بیرونی، روی این است که ایران به آن نقطه نرسد. آنان در واقع تمام انرژی خود را پشت خاکریز گذاشتند که ایران به این نقطه اجماع نرسد؛ چون وقتی ایران به این نقطه اجماع برسد، آن وقت مشخص میشود با توجه به سوابقی که ایران در جاهای مختلف دارد، در قفقازی که صدها کیلومتر مرز منحصر به فرد دارد و مهمتر از آن نفوذ تمدنی و دینی دارد، کنشگری در آن برای ایران دشوار نخواهد بود. ان شاء الله که همه ایرانیان عزیز شاهد این روزی باشند که این موضوع تحقق پیدا کند.
آقای افشاری: سپاس بسیار، ممنون از این که دعوت ما را قبول کردید و تشریف آوردید.
دکتر کاظمی: خیلی ممنونم از انجمن فرهنگی افراز و انجمن همگرایی مواریث تمدن ایرانی. امیدوارم در همه نشستهایی که به منظور صیانت از هویت ایران، هویت فرهنگی، تمدنی و دینی ایران، صورت میگیرد، موفق و سربلند باشید.
پایان



دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.